هم‌آواز

ساخت وبلاگ

امکانات وب

این پست حاوی واژه‌هایی‌ست که ممکن است از خواندنش دَدِل‌مالا شوید.جـِـلّـَه /jella/: مدفوع گوسفند و بز که به شگل گلوله‌های ریز است.در لهجه‌ی اصفهانی فضولات خشکیده مرغ و کبوتر را زِل می‌گویند که آشکار با جلّه در لهجه‌ی ما هم‌ریشه است.فـَضلــَه: مدفوع پرندگانپـُسـگِل /posgel/: مدفوع گوسفند و بز، وقتی که به هم می‌چسبد و از حالت جلّه‌ی تازه خارج می‌شود. خصوصاً وقتی به صورت توده‌ای به اطراف دم بز و زیر دمبه‌ی گوسفند می‌چسبد. این همان واژه‌ی پـِشگـِل است در فارسی رسمی، به تلفظ تهرانی.کــَـتـَم /katam/: کود حیوانی که در کف آغل به هم چسبیده و در طی زمان به صورت تخته‌تخته درآمده.رِ /re/ یا رِی /rey/: کود حیوانی وقتی از آغل بیرون آورده می‌شود و روی هم کود/تلنبار می‌شود تا در مزارع مصرف شود. واضح است که رِ از ریشه‌ی فعل ریدن است. (افزوده شدن یک ی /y/ بعد از کسره برای آسان کردن تلفظ، نمونه‌های دیگر هم دارد که باشد برای فرصتی دیگر).ریخ: مدفوع آبکی را گویند. ظاهراً از همان ریشه‌ی فعل ریدن ساخته شده. واژه‌ی ریق در برخی لهجه‌های دیگر ایران، از همین‌جا آمده. ریخۉک /rixôk/ در لهجه‌ی ما یعنی جانداری که زیاد مدفوعش اسهالی می‌شود. واژه‌ی ریقو در فارسی تهرانی معادل همین ریخوک ماست، هر چند معنایش کمی تلطیف شده است و چندان توهین‌آمیز نیست. اصطلاح محلی «وَر ریخ اِفتیدن» یعنی «اسهال گرفتن».از پدربزرگم شنیدم که وقتی می‌خواست بگوید فلانی اسهال و استفراغ گرفته، گفت «تـَـه‌ریز، بالاریز» دارد. جالب بود و مؤدبانه و معنی‌دار.هـاٛیـْم /ha:ym/: معادل همان رِ یا رِیْ. این واژه کم‌کاربردتر است.تــَپـّی /tappi/: مدفوع گاو، همان که در لهجه‌ی تهرانی، تاپاله می‌گویندش. همین را در اصفهانی، تاپّه می‌گویند.سـَرگی(ن): هم‌آواز...ادامه مطلب
ما را در سایت هم‌آواز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamaavaaz بازدید : 45 تاريخ : پنجشنبه 24 آذر 1401 ساعت: 12:12

دو واژه‌ی محلی داریم که احتمالاً از یک ریشه هستند.1. پــِلـِشک (پـِ لِ /pelešk): جرقه‌ی آتش، به‌ویژه آن جرقّه‌ای که از آتش اصلی جدا می‌شود و به اطراف پرتاب می‌شود. معادل واژه‌ی اَخگر در فارسی کتابی.2. بیک /bik/ صوت است و وقتی گفته می‌شود که جایی از بدن آدم به جسم داغی بخورد. تقریباً معادل آخ در فارسی رسمی (ولی فقط برای سوختن، نه برای ضربه)3. بــِلیک‌‌بــِلیک‌ زدن: بیک‌بیک گفتن کسی، ناشی از سوختن جایی از بدنش.به نظر می‌رسد واژه‌ی «بیک» مخفف همین «بلیک» باشد.در زبان لکی بلیز و بلیزگ یعنی شعله یا زبانه‌ی آتش.واژه‌ی بْرازَگ brāzag در بلوچی یعنی پرتو نور، شعاع نور.واژه‌ی بروشک /brušk/ در کردی کرمانجی به معنی رعد و برق استبه نظر می‌رسد همه‌ی این واژه‌ها (پلشک، بلیک، بیک، بلیز، بلیزگ، برازگ، بروشک) صورت‌های مختلف یک واژه‌ی واحد هستند و آن واژه‌ی واحد، احتمالاً چیزی شبیه «بروزگ» یا «بروشگ» بوده، از ریشه‌ی واژه‌ی «روز» یا «روژ» یا «روش».این روز/روژ/روش در زبان‌های ایرانی، و از جمله در لهجه‌ی خود ما به معنی خورشید و آفتاب به کار می‌رود و اصطلاحات بسیاری با آن ساخته شده.احتمالاً واژه‌ای به صورت روش‌ناک /rušnāk/ در فارسی قدیم داشته‌ایم که به چند صورت در فارسی امروز تبدیل شده است. یکی به صورت واژه‌ی رۉشنا /röšna/ در لهجه‌ی ما، معادل واژه‌ی روشن در فارسی رسمی (یعنی به صورت صفت). یکی به صورت واژه‌ی رۊشـَـ(ن) /rüša(n)/ در لهجه‌ی ما، با معادل همان روشن /rowšan/ در فارسی رسمی. قاعدتاً «روشنا» اصل است و «روشـَن» بعدها پدید آمده.واژه‌ی رُوْزَن /rowzan/ اشاره دارد به سوراخی که در وسط سقف‌های گنبدی باز می‌گذاشتند تا نور به خانه در آید و دود از خانه به در شود. این روزن را در لهجه‌ی ما «اُوْگی(ن)» هم‌آواز...ادامه مطلب
ما را در سایت هم‌آواز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamaavaaz بازدید : 32 تاريخ : پنجشنبه 24 آذر 1401 ساعت: 12:12

آیسک: رونگ (رُ وِ) /roveng/فردوس: رۊوِنگ /rüveng/سرایان: رُوَداٛلی /rovada:li/سرایان: خـَـلاٛوُزگ /xala:vozg/بیرجند: لِخاٛوُرگ /lexa:vorg/مشهد: چِلپـَسـَه، کــَلپـَسـَـه، کــَـلپاسهدر سرایان، به مارمولک‌های خانگی می‌گویند رُوَداٛلی. از ظاهرش معلوم است که اصلش رودِواٛلی بوده، یعنی رودیوالی، یعنی رودیواری، لابد از آن جهت که روی دیوارها راه می‌رود. در آیسک می‌گوییم رُوِنگ. معنایش واضح نیست. در فردوس می‌گویند رۊوِنگ که احتمالاً صورت قدیمی‌ترِ همین رُوِنگ است که ما می‌گوییم. تبدیل مصوت ـو /u/ یا ـۊ /ü/ در لهجه‌ی فردوسی به ــُـ /o/ در لهجه‌ی آیسکی، نمونه‌های دیگر هم دارد مانند تبدیل بۊد و شۊد به بـُد و شـُد. این رووِنگ که در لهجه‌ی فردوسی می‌گویند شباهتی دارد به آن رودیواری که سرایانی‌ها می‌گویند. پس احتمالاً روونگ ساخته شده از رو+وِنگ. اما وِنگ یعنی چه؟ آیا در زمانی در گذشته، در منطقه‌ی ما به دیوار (یا چیزی دیگر) می‌گفته‌اند وِنگ؟یک اصطلاح دیگر هم از به‌گمانم سرایانی‌ها شنیده‌ام: خـَـلاٛوُزگ. به معنیِ (باز به‌گمانم) مارمولک‌های بزرگ صحرایی. در لهجه‌ی مشهدی و بسیاری دیگر از لهجه‌های مرکزی خراسان، به مارمولک می‌گویند چِلپـَسـَه یا کــَـلپاسـَـه. کلپاسه واژه‌ی معروفی‌ست برای مارمولک و در دیگر مناطق ایران و در زبان‌های قدیمی‌تر هم به کار می‌رفته است. به نظرم می‌رسد که خـَـلاٛوُزگ صورتی تغییر یافته از همین کلپاسه باشد. مثلاً به این صورت که واژه‌ی باستانیِ کــَـلــَـه‌پاســَـک یا کــَـلــَـه‌پـَســَـک وجود داشته که در جنوب خراسان، مطابق الگوهای تحول آوایی تبدیل شده به کــَـلــَـه‌پـَســْـک و سپس به کــَـلــَـاٛپــِسـْـک و سپس به خـَـلاٛوِزگ و در نهایت به خـَـلاٛوُزگ.در لهجه‌ی بیرجندی هم‌آواز...ادامه مطلب
ما را در سایت هم‌آواز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamaavaaz بازدید : 40 تاريخ : پنجشنبه 24 آذر 1401 ساعت: 12:12